بساط شیطان
دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

بساط شیطان

ديروز شيطان را ديدم.در حوالي ميدان.بساطش را پهن کرده بود.فريب مي فروخت.

مردم دورش جمع شده بودند.هياهو مي کردند و هول مي زدند و بيشتر مي خواستند.

توي بساطش همه چيز بود : غرور ... حرص ... دروغ و خيانت ... جاه طلبي و قدرت...

هر کس چيزي مي خريد و در ازايش چيزي مي داد.بعضي ها تکه اي از قلبشان را مي دادند و

بعضي هم پاره اي از روحشان را و بعضي ها ايمانشان را مي دادند و بعضي ازادگي شان را ...

شيطان مي خنديد و دهانش بوي جهنم مي داد...

از او نفرت داشتم.انگار که ذهنم را خوانده باشد... موذيانه خنديد و گفت:من که کاري با کسي ندارم!

فقط گوشه اي بساطم را پهن کرده ام و ارام نجوا مي کنم ....

نه قيل و قال مي کنم و نه کسي را مجبور مي کنم از من چيزي بخرد ...

مي بيني كه ادم ها خودشان دور من جمع شده اند!

جوابش را ندادم.آنوقت سرش را نزديکتر اورد و گفت:

البته تو با همه ي اين ها فرق مي کني ...

تو عاشقي ...

و قلب عاشق کليدي ندارد...

اين ها ساده اند و گرسنه.به جاي هر چيزي فريب مي خوردند...

 

از شيطان بدم مي امد .حرف هايش اما شيرين بود .گذاشتم حرف بزند ... و او هي گفت و گفت و گفت ....

ساعت ها کنار بساطش نشستم.تا اينکه چشمم به جعبه ي عشق افتاد که لا به لاي چيز هاي ديگر بود ...

دور از چشم شيطان ان را برداشتم و در جيبم گذاشتم.

 با خودم گفتم ... بگذار يکبار هم که شده کسي چيزي را از شيطان بگيرد ...

بگذار يکبار هم او فريب بخورد...

به خانه امدم و در جعبه ي کوچک عشق را باز کردم.توي ان اما جز غرور چيزي نبود...

جعبه ي عشق دروغي از دستم افتاد و غرور توي اتاق ريخت.فريب خورده بودم...

دستم را روي قلبم گذاشتم.نبود.فهميدم که ان را کنار بساط شيطان جا گذاشته ام.....

تمام راه دويدم و لعنتش کردم.

مي خواستم قلبم را پس بگيرم...به ميدان رسيدم..... شيطان اما نبود ....

آن وقت نشستم اشک ريختم .از ته دل....!!!

اشک هايم که تمام شد .بلند شدم تا بي دلي ام را با خود ببرم. که صدايي شنيدم...

صداي قلبم را ...

پس همان جا بي اختيار به خاک افتادم....

و زمين را بوسيدم ... به شکرانه ي قلبي که پيدا شده  بود...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

چهار شنبه 7 تير 1392برچسب:, :: 7:58 ::  نويسنده : احسان

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 101
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 443
بازدید کل : 234711
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک