گذر عمرتودانی که چیست؟
دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

طی شد این عمر،

عمر تو دانی به چه سان؟  

پوچ و بس تند چنان باد دمان. 

همه تقصیر من این است  و خود می دانم که نکردم فکری، که تامل ننمودم روزی، ساعتی یا آنی که چه سان می گذرد عمر گران؟ 

کودکی رفت به بازی به فراغت به نشاط  

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات 

همه گفتند: کنون تا بچه است بگذارید بخندد شادان.

 که پس از این دگرش فرصت خندیدن نیست بایدش نالیدن.

 من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه رو نتوان خندیدن!

نتوان فارغ و وارسته ز غم همه شادی دیدن!   

همچو مرغی آزاد هر زمان بال گشادن! سر هر بام که شد خوابیدن! 

من نپرسیدم هیچ که پس از این ز چه ره بایدم نالیدن؟! 

هیچکس نیز مرا هیچ نگفت: زندگی چیست چرا می آییم..؟

 بعد از این چند صباح به چه سان باید رفت؟ به کجا باید رفت؟

با کدامین توشه به سفر باید رفت؟

من نپرسیدم هیچ، هیچ کس نیز به من هیچ نگفت.

نوجوانی سپری گشت به بازی به فراغت به نشاط 

فارغ از نیک و بد و مرگ و حیات

بعد از آن باز نفهمیدم من، که چه سان عمر گذشت؟

لیک گفتند همه: که جوانست هنوز، بگذارید جوانی بکند،بهره از عمر برد، کامروایی بکند

. بگذارید که خوش باشد و مست.

بعد از این باز ورا عمری هست.

یک نفر بانگ برآورد که او از هم اکنون باید فکر آینده کند

دیگری آوا داد: که چو فردا بشود فکر فردا بکند.

سومی گفت: همانگونه که دیروزش رفت، بگذرد امروزش، همچنین فردایش

با همه این احوال من نپرسیدم هیچ که چه سان دی بگذشت؟

آنهمه قدرت و نیروی عظیم به چه ره مصرف گشت؟

نه تفکر نه تعمق نه اندیشه دمی، عمر بگذشت به بی حاصلی و مسخرگی ...

چه توانی که زکف دادم مفت، من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت 

قدرت عهد شباب میتوانست مرا تا به خدا پیش برد. 

لیک بیهوده تلف گشت جوانی هیهات،

 آن کسانی که نمی دانستند زندگی یعنی چه-رهنمایم بودند،

عمرشان طی می گشت بیخود و بیهوده. و مرا می گفتند که چو آنها باشم.

که چو آنها دائم فکر خوردن باشم، فکر گشتن باشم، فکر تامین معاش، فکر ثروت باشم، فکر یک

 زندگی بی جنجال، فکر همسر باشم. 

کس مرا هیچ نگفت : 

زندگی ثروت نیست، 

زندگی داشتن همسر نیست 

زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست 

من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت،

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم 

حال می پندارم هدف از زیستن این است رفیق: 

من شدم خلق که با عزمی جزم، پای از بند هواها گسلم

گام در راه حقایق بنهم 

با دلی آسوده فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل 

مملو از عشق و جوانمردی و زهد 

در ره کشف حقایق کوشم 

شربت جرات و امید و شهامت نوشم 

زره جنگ برای بد و ناحق پوشم 

ره حق پویم و حق جویم و پس حق گویم 

آنچه آموخته ام بردیگران نیز نکو آموزم 

شمع راه دگران گردم و با شعله ی خویش، ره نمایم به همه، گرچه سراپا سوزم

من شدم خلق که مثمر باشم،  نه چنین زائد و بی جوش و خروش

عمر بر باد و به حسرت خاموش

ای صد افسوس که چون عمر گذشت معنیش می فهمم

کین سه روز از عمر به چه ترتیب گذشت

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

جمعه 13 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : احسان

درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 65
بازدید دیروز : 160
بازدید هفته : 225
بازدید ماه : 635
بازدید کل : 234903
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک